وقتی آدم هنگ می کنه

نمی دونم برای شما هم پیش اومده یا نه اما بعضی وقت ها اینقدر اطراف آدم شلوغ می شه که احساس گرما در سرت می کنی که البته چیز عجیبیه چون تا اونجایی که من می دونم و دانشمندان تا حالا ثابت کردند داخل جمجمه آدمی زاد خبری از دماسنج نیست! در هر حال من این جور وقت ها یه راه حل ساده بی دردسر و کم خرج دارم و اون هم اینه که کلا بی خیال همه چیز می شم، میرم یه گوشه خلوت می شینم ( یا حتی می خوابم ) و به "هیچ چیز" فکر می کنم .

نظرات

Unknown گفت…
فقط باید بگم که سال هاپیش این فکر ذهنم رو شدیدامشغول کرده بود :که آیا آدم لحظه ای از فکرکردن می آساید
و کلی سعی می کردم به هیچچی فکر نکنم.زمانی مرگ را راه حل این مشکل یافتم اما:مرگ پایان کبوتر نیست و بامرگ هم کبوترفکرما(شاید همان روح ما)نمی میرد
(آیا واقعا فکرهمان روح است؟؟؟؟؟؟؟)
در حقیقت سر انجام به این نتیجه رسیدم که از اونجایی که ما از روح خود نمی توانیم بگریزیم و افکار ما زاییده روح ماست پس راه گریزی نیست.
.....(nسال بعد.....)
اما حال می گویم می توان از فکر کردن
رهایی یافت شاید وقتی می خوابیم دیگرخودمان فکر نمی کنیم.شایدمرگ هم همینطور باشد!
امانه راه حل من از جنس دیگری بود:
"به قول خودم:از شوق شوم سویش روانه
با او شوم او در آشیانه"
شایدتنها راه یکی شدن با اوست....
(راستی که طومار نوشتم وآن "فقط" آغازین را روسپید کردم)
Unknown گفت…
راستی من درباره (شاید) حاشیه ترین نکته مطلبت نظر دادم

(البته به شخصه معتقدم که خیلی وقت ها حواشی تاثیر گذارترند تا اصل مطلب)

پست‌های معروف از این وبلاگ

من

نه خانی اومده ، نه خانی رفته