پست‌ها

من

نه اینکه نمی نویسم، فکر کنید حالم خیلی خوبه یا خیلی بد نمی نویسم چون تازگی ها به اینترنت هم اعتماد ندارم به چشم هایی که دارند این سطور رو می خونند به خودم میگم نکنه یکی بفهمه حس واقعی ام چیه! نکنه یکی حرف دلم رو بفهمه نکنه یکی بفهمه کی رو میخوام و چی رو میخوام بدون اینکه خودم و خودش هم بدونیم پس نمی نویسم! from نانوشته ها http://bit.ly/1nsUTAJ via IFTTT

بارها

بارها پیش اومده از یه چیزی بدم بیاد و بعد عاشقش بشم! from نانوشته ها http://bit.ly/1spn7E2 via IFTTT

چیزی به نام درک

خیلی وقت ها پیش میاد که برام سوال میشه: آیا اون چیزی که من در موردش نظر فلان رو دارم، همون چیزیه که دیگری در مورد نظر بهمان رو داره؟ بعضی وقت ها برای یکی از میون این 75 میلیون سوالاتی در مورد قدرت تصمیم و نظر دهی بقیه پیش میاد که هیچ جوره نمیتونم به طور ادبی در موردش دکه های کیبورد رو فشار بدم. البته به تفاوت اعتقاد دارم، به اینکه هر کس به گونه ای می اندیشه و نظری داره خاص و مخصوص خودش، اما باور کنید خیلی وقت ها معتقدم این تفاوت نظرها از دیدگاه های مختلف و فلسفه وجودی متفاوت نیست، بلکه طرف اصلا موضوع رو نفهمیده و به بیان دیگه نتونسته موضوع رو درک کنه! from نانوشته ها http://bit.ly/1jRUoEa via IFTTT

نه خانی اومده ، نه خانی رفته

زندگی داره مثل باد می گذره و قرار هم نیست برای کسی وایسه.خاطرات تنها چیزیه که برای از این گذران روزها باقی می مونه ، که اگه اون ها را هم از دست بدیم جدا مثل این می مونه که اصلا زندگی نکردیم.بنابراین به همتون پیشنهاد می کنم که خاطراتتون را هر جور که می دونید حفظ کنید ، که اگه فراموش بشه مثل اون می شه که نه خانی اومده و نه خانی رفته !

اشتباه

زندگی فراز و نشیب های زیادی داره که همه ما کم و بیش باهاشون آشنا هستیم.شکست عشقی یا افتادن درس چیزهایی هستند که انسان را در دوران جوانی برای شکست هایی که امکان داره در مراحل بعدی زندگی براش پیش بیاد آماده کنند.حتما شنیدید که هر شکست مقدمه پیروزیه اما شاید نشنیده باشید که این فرایند خود به خود نیست.قرار نیست که اگه یه بار تو بازار سرمون کلاه گذاشتند ، دفعه بعدی در کار نباشه.قرار نیست اگه یه بار تو ازدواج شکست خوردی دفعه بعد با بهترین همسر یا شوهر دنیا ازدواج کنی.بلکه ما باید از ازاشتباهاتمون درس بگیریم و علل اون رو پیدا کنیم و با برنامه ای از پیش تعیین شده امکان انجام دوباره اون اشتباه رو بگیریم.

دومینوی زندگی

من یکی از اون آدم هایی هستم که به زندگی به شکل یه بازی دومینو نگاه می کنم .هر کاری که ما می کنیم ، باعث افتادن یکی از قطعات و افتادن بقیه می شه و خدا می دونه که این فرایند تا کجا پیش بره.شاید دیدی با یه کار خوب کوچک یا یه کار بد کوچیک سرنوشت خودمون و اطرافیانمون را تغییر دادیم ولی هنوز نمی دونیم...  

برام مهم هست یا برام مهم نیست؟

حقیقت امر اینه که من به جز این وبلاگ چند ده وبلاگ دیگه هم داشتم و دارم (که البته اکثرشون هیچ وقت آپ نمی شند ) و وبلاگ نویسی را هم به صورت حرفه ای از حدود دوسال پیش آغاز کردم (به صورت غیر حرفه ای از همون اولین بار که کامپیوتر شخصیم در خونه را به اینترنت وصل کردم) اما تو این مدت فراز و نشیب های زیادی داشتم (چه از نظر فکری ، چه از نظر امکانات و چه از نظر هر چیز دیگه ای که فکرش رو بکنید ). یکی از این تغییرات در مرود فرهنگ وبلاگ نویسی و اصل دلیل نوشتن و انتظارم از اون بوده. اون اوایل خیلی دوست داشتم که دیده بشم و برای همین خیلی جاها لینک می دادم ، به دوستام سفارش می کردم که سر بزنند و آدرس وبلاگم رو در موتور های جوس و جو اضافه می کردم و غیره. ولی حالا دیگه نه.چند وقتیه که برام مهم نیست که نوشته هام خوانده بشه یا نه یا بهتر بگم دلم نمی خواد کسی رو به خوندن اون ها مجبور کنم.فقط دوست دارم حرفم رو بزنم و با اسم خودم عقایدم رو بنویسم (تا ننگ ترسو بودن بهم نچسبه و مهم تر از اون مسئولیت عقایدم را قبول کنم) به خاطر همین این وبلاگ جدید را با اسم خودم پایه گذاری کردم و تا اطلاع ثانوی هم توش خواهم ن